ازمایش خون
دیروز صبح برای اولین بار رفتیم ازمایشگاه برای دادن ازمایش خون از شب قبلش استرس داشتم که نکنه خیلی اذیت شی و خیلی گریه کنی ولی برعکس بسیار تا بسیار پسر خوبی بودی و تو بغل من نشستی فقط اخرش که خانوم پرستار یک کم سرنگ رو تو رگت بالا و پایین کرد ترسیدی و دستت رو کشیدی و خون پاشید بیرون ولی سریعا یک باند گذاشتن روی دستت و خون بند اومد وبعد برای اینکه انرژی بگیری با بابا شاهد رفتیم سه نفری جگر خوردیم خیلی مزه داد خدایا متشکرم از این همه لطفی که به من داری پسرم را به تو میسپارم خودت همیشه یار و یاورش باش ...
نویسنده :
سپیده
16:14