بهادر وپسر خاله عزیز امیر پویا
ا لهی قربونه این دو پسر عزیز بشم که مثل فرشته ها خوابیدن ...
نویسنده :
سپیده
19:23
بعد از مدتها انتظار
گل پسرم بعد از مدتها انتظار در 14 ماهگی شروی به چهار دست و پا کردی من حسابی خوشحال شدم ولی بهادر مامان زودی راه برو عزیزم ...
نویسنده :
سپیده
15:41
بلبلی کردن عسلم
عسل مامان کلمه هایی که تا 13 ماهگیت یاد گرفتی رو برات مینویسم کیه بابا/مامان اده=بده عززم=عزیزم سحر شاد=شاهد دددد=بیرون رفتن از خونه که خیلیم دوست داری ...
نویسنده :
سپیده
16:11
پسرکه تنبل مامان
امیربهادر عزیزم الان که دارم این مطلب را مینویسم یکسال و 27 روزته ولی هنوز راه نیفتادی تازه داری برای مامان سینه خز میری الهی قربونت برم اینقدر تنبلی نکن همه منتظر راه رفتنتن ...
نویسنده :
سپیده
18:05
غافلگیر کردن مامان
روز ٤ اردیبهشت ماه بود که برای معاینه پیش دکتر رفتم هنوز از به دنیا اومدنت خبری نبود ولی وقتی دکتر فشارمو گرفت گفت باید امشب تو بیمارستان بخوابی فرداش میام فشارتو میگیرم اگه پایین اومده بود مرخصت میکنم ولی صبح ساعت ٦ دکتر اومد گفت باید بری اتاق عمل من خیلی از زایمان سزارین از بیهوشی میترسیدم ولی به خدا توکل کردم مامان شهینم رفته بود پرونده تشکیل بده باباتم زنگ زدم که زود از خونه لباساتو بیاره بالاخره تنهایی رفتم تو اتاق عمل و گل پسره مامان امیر بهادر عزیزم ساعت٧ صبح ٥ اردیبهشت ٩٠ پا به این دنیا گذاشت ...
نویسنده :
سپیده
18:27