امیربهادرامیربهادر، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

روزگار من و بهادر

ازمایش خون

1392/7/8 16:14
نویسنده : سپیده
286 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح برای اولین بار رفتیم ازمایشگاه برای دادن ازمایش خون از شب قبلش استرس داشتم که نکنه خیلی اذیت شی و خیلی گریه کنی ولی برعکس بسیار تا بسیار پسر خوبی بودی و تو بغل من نشستی فقط اخرش که خانوم پرستار یک کم سرنگ رو تو رگت بالا و پایین کرد ترسیدی و دستت رو کشیدی و خون پاشید بیرون ولی سریعا یک باند گذاشتن روی دستت و خون بند اومد

وبعد برای اینکه انرژی بگیری با بابا شاهد رفتیم سه نفری جگر خوردیم خیلی مزه داد

خدایا متشکرم از این همه لطفی که به من داری پسرم را به تو میسپارم خودت همیشه یار و یاورش باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

هانیه
17 مهر 92 11:43
عزییییییییزم آزمایش واسه چی؟؟


چک کردن تیروئید که خدا رو شکر نداشت
سوسن(مامان پرنسس باران)
18 مهر 92 8:53
واااااااااای سپیده...دلم آتیش گرفت...انشالله از این روزا نبینی خواهر...باران هم 10 ماه بود وقتی اولین بار ازش خون گرفتن...یاد اونروز افتادم.
ببوس بهادر نازم رو...


حتما عزیزم
دیگه بعضی مواقع مجبور میشی ببری ازمایش
مامان بردیا
20 مهر 92 8:29
الهی آخه چرا
نوش جونت


برای چک کردن تیروئید بود چاره ای نداشتم ولی خدا رو شکر منفی بود
مامان ایدین
21 مهر 92 16:45
مامانی گل پسر واسه خودش مردی شده دیگه از ازمایش نمیترسه
ای ول پسری عجب جیگری
تو که خودت جیگری واسه چی میخوری میخوای جیگر تر بشی
خدا حفظت کنه


مرسی عزیزم لطف داری گلم
صدف
23 مهر 92 23:14
بمیــــــــــــــرم برات عزیززززززززززززززززززم ، قربونش برم که انقدر آقا بوده و هیچی نمیگفته. نوش جونت گل پسر ، ایشالا دیگه همیشه براتون خوشی و سلامتی باشه .
مامان بردیا
25 مهر 92 21:03
°°°°°°°°°°°°|/ °°°°°°°°°°°°|_/ °°°°°°°°°°°°|__/ °°°°°°°°°°°°|___/ °°°°°°°°°°°°|____/° °°°°°°°°°°°°|_____/°ـ °°°°°°°°°°°°|______/° °°°°°°______|_______________ ~~~~/____________________\~~~~ ,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-آپم