امیربهادرامیربهادر، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

روزگار من و بهادر

نان

جدیدن عاشق این شدی که نان بخوری نان خوردن بهادر به روایت تصویر خدا نکنه بهادر عاشق چیزی بشه ههههههه ...
12 بهمن 1391

خداحافظ گول زنک

بالاخره پرونده گول زنک به قول خودت اولووووووووو بسته شد خودت بدون اینکه من بخوام گذاشتیش کنار دیدی دیگه برای یک مرد زشته گلو تو دهنش باشه افرین بهادر دل بسته نشدن به چیزهایی که فایده ای جز گول زدن ندارن بسیار عالی است اینم عکس یادگاری گول زنک ههههههههه ...
12 بهمن 1391

اب پرتقال گیر خانه ما

وقتی سرما خوردی برای اینکه زود زود خوب بشی هر روز برات اب پرتقال میگرفتم تا اینکه یک روز برگشتم دیدم بلهههههههههههههههه شما هم حرفه ای یاد گرفتی اب پرتقالی که به دست تو گرفته بشه شیرین ترین ابمیوه برای منه فدای اون دست های کوچیکت بشم ...
12 بهمن 1391

زیباترین لبخند 2

دلم نمیاد از این لبخندهای زیبا بگذرمو عکسشونو نزارم اخه من با این لبخندها پر انرژی میشوم بهادرم بخند تا دنیا برات بخنده عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتم ...
12 بهمن 1391

21 ماهگی

بهادر عزیز و دوست داشتنیم 21 ماهگیت مبارک چه کنم که این ماه همراه شد با یک سرماخوردگی شدید امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب شی اینقدر برام عزیزو دوست داشتنی هستی که نمیتونم بی حال ببینمت عزیزم ای کاش من به جای تو مریض میشدم خدایا مثل همیشه خودت به فکر مرد کوچک من  باش   ...
6 بهمن 1391

دندان

از هر چه بگذریم سخن دندان خوش تر است وقتی که این مروارید سفید از زیر لثه بیرون میزند هم من خوشحال میشو م هم تو اروم میشوی زیبایی مرواریدها در دهانت به تحمل کردن  سختی در امدنشون می ارزد بهادر عزیزم پانزدهمین دندانت مبارک باشد روزی که دهانت پر از مروارید شود و زیبایی لبخندهایت را چندین برابر کند   ...
4 بهمن 1391

پارک و توپ

صبح جمعه بود که بابا محمد زنگ زد به ما که اماده بشیم با هم بریم ماهان مجموعه تفریحی هزاردستان من وتو اماده شدیم و تو در مسیر خواب رفتی وقتی که نهارمون رو خوردیم اونوقت بود که تو بیدار شدی جای زیبایی بود ویک پارک برای بچه ها داشت این بود که تو حسابی حال کردی بهادر در پارک به دنبال پیدا کردن توپ بالاخره یک توپ به دست یک دختر کوچولوی عزیز دیدی و رفتی به زور توپ رو بگیری وای وای وای دیدی اینجوری نمیشه قرارشد با هم کناربیان در اخر تصمیم گرفتین با هم توپ بازی کنین افرین پسر عزیزم بقیه عکسها در ادامه مطلب   تا وقتی چشمت به یک توپ دیگه افتاد و دیدی کسی با این توپ بازی نمیکنه سریع رفتی دنبال اون توپه یک کم اطرا...
30 دی 1391

قرار

صبح سه شنبه خاله فاطمه به من اس ام اس داد که داره میاد بازار مسگرها من و تو هم سریعا اماده شدیم  و زدیم از خانه بیرون وقتی ما رسیدیم خاله فاطمه هنوز نیامده بود برای همین رفتیم تو یک مغازه لباس فروشی چرخی بزنیم تا خاله برسه دم مغازه پای من سر خورد خوردم زمین حالا مرد کوچک من مگه اینجور برای من میخندید به خدا از خنده تو بیشتر کم اوردم پسر بزرگ کردم بیاد دستمو بگیره یا اینجوری قهقهه بزنه درعوض من همیشه از خنده های تو شاد میشم وسریع خودمو جمع و جور کردم پا شدم در همین موقع خاله رسیده بود  دم در بازار مسگرهاو ما هم زود رفتیم به استقبالشون خیلی خاله خوب و مهربونی بود و از همه مهم تر دختر  نازی به اسم رایا داشت ولی حیف اولش رایا...
28 دی 1391

جدیدترین مدل خواب

وقتی پسرم خسته ای هر چی دستت باشه فکر میکنی منمو میگیری تو بغلت و میخوابی وای عزیزم من که اینقدر لاغر نیستم هههههههههه ...
25 دی 1391