امیربهادرامیربهادر، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره

روزگار من و بهادر

سفره حضرت رقیه

1392/8/4 15:45
نویسنده : سپیده
1,740 بازدید
اشتراک گذاری

یک روز که تو فکر بودم یکدفعه به دلم گذشت که برات سفره بندازم تا حاجتمو از حضرت رقیه بگیرم

شنیده بودم که با دست های کوچیکش گره های بزرگی را باز میکنه دلم به این سفره خیلی روشن بود و عزمم راجزم کردم و با کمک مامان شهین و خاله های عزیزت سفره را انداختم

خیلی دعا به دلم نشست و ارومم کرد امیدوارم خود حضرت رقیه همه مریض ها رو شفا بده و همه به حاجت دلشون برسن الهی امین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

الهام، ماپان دیبا
4 آبان 92 16:46
سپیده جان، امیدوارم حاجت روا بشی...به امید خدا

دل قوی دار،سحر نزدیک است!
ببوس پسرک نجیب و مهربونت رو


همیشه هم صحبتی با تو ارومم میکنه
انشالله به هر چی که میخوای برسی
صدف
5 آبان 92 14:17
آمیــــــــــــــــــــــــــــــــن
به به مامانی دستت درد نکنه چه سفره ای


مرسی عزیزم به یاد همه بودم
هدی مامان مبین
12 آبان 92 1:55
سپیده ایشالا دلت روشن میشه عزیزم....
سعادت و خوشبختی بهادرت رو میبینی...


ایشالا
نیازمند دعاتم دوست گلم