تولد 3 سالگی و سفر به مشهد
از زمان سال تحویل که چشمم به حرم امام رضا افتاد و دلم لرزید نذر کردم که روز تولدت مشهد در کنار حرم اقا باشم و بهترین هدیه تولد رو از امام رضا بگیریم
بالاخره روز 2 اردیبهشت طلبیده شدیم و سوار بر قطار راهی مشهد شدیم هم من و هم بابا شاهد دلمون پر پر میکرد تا اینکه صبح ساعت 7 رسیدیم اول برای استراحت به هتل رفتیم ولی مگه دلمون طاقت میورد که استراحت کنیم سریع لباس هامونو عوض کردیم رفتیم به سمت حرم در راه وقتی نگاهم به گنبد طلایی افتاد همون لحظه برای همه بچه ها برای همه مامان های منتظر دعا کردم برای شادی دلشون
همین طور که نزدیک تر میشدم از خود بی خود میشدم اشک خوشحالی بود صورتم رو خیس کرده بود نگاهی به بابا شاهد انداختم همون حال رو در اونم میدیدم
برایت بسیار دعا کردم که عاقبت بخیر بشی
روز اول با خودم بردمت داخل ولی اینقدر شلوغ بود نشد ببرمت از نزدیک زیارت کنی ولی روز دوم عمو شکیب هم از تهران رسید و بعد وقتی چهار نفری میرفتیم زیارت تو رو با خودشون به قسمت مردونه میبردن و اونجا خلوت بود حسابی از نزدیک زیارت کردی روز تولدتم هم مهمان اقا شدیم و غذای حضرت خوردیم که هر چی از خوشمزه گی این غذا بگم کم گفتم 3 ساله شدنت مبارک فرشته بی نظیرم
و در روز اخر هم یک قرار نی نی سایتی با دوستای عزیز مشهدی داشتیم که حسابی شرمندمون کردن و خیلی خوش گذشت از تک تک شون تشکر میکنم و روی ماه فرشته هاشونو میبوسم
و روز اخر رسید روز وداع اول صبح بابا شاهد با عمو شکیب به زیارت رفتن چون تو خواب بودی من نتونستم برم وقتی اونا برگشتن من تنهایی رفتم حرم دل نمیومد خداحافظی کنم ولی از اقا بابت دعوتشون و پذیرایشون و همه شادی ها و خوشی های این سفر تشکر کنم
و ارزو کردم روزی برسد که تو یکی از خدمتگزارهای امام رضا باشی
ای ضامن اهو ای شمس الشموس پسرم رو به تو سپردم ....