امیربهادرامیربهادر، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره

روزگار من و بهادر

یا حسین

1392/8/26 18:33
نویسنده : سپیده
223 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره ماه محرم  ماه عشق بازی امام حسین با خدا رسید

ماهی که به نظر من سبک میشوی ده روز اول ماه محرم را طبق روال گذشته هر صبح به زیارت عاشورا رفتم هر روز صبح وقتی بلند میشدم دلم میخواست تو رو هم با خودم ببرم ولی وقتی نگاهت میکردم و میدیدم چه خواب عمیقی داری منصرف میشدم و مجبور بودم خودم تنهایی برم . یک اعتراف بکنم که ایندفعه هر ده روز دعایم فقط و فقط برای خودت بود

تا اینکه صبح تاسوعا از خواب بلند شدم دیدیم تو هم یکدفعه شروع کردی به خندیدن طوری که سریع خواب از سرت پرید و سر حال شدی تعجب کردم به دلم اثر کرد که صبحیه دعوت شدی برای رفتن به مجلس اقا ابوالفضل تند تند لباسات رو پوشیدمو رفتیم خیلی پسر خوبی بودی کل دعا رو اروم نشسته بودی وقتی برمیگشتم احساس کردم که تو خوب میشی اخه اقا ابوالفضل <باب الحوائج>تو رو به مجلسش دعوت کرده بود

شب هم رفتیم برای همه نیت های دلمون شمع روشن کردیم که تو بسیار خوشت اومده بود و زودتر از من از ماشین پایین میشدی و میرفتی شمع روشن میکردی

علی اصغر روشنی راهت

امام حسین و اقا ابوالفضل پشت و پناهت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان بردیا
2 آذر 92 17:48
ایشالا به همه آرزوهای قشنگتون برسین
سپیده
پاسخ
مرسی خانومی
هدی مامان مبین
5 آذر 92 18:04
من مطمئنم پست سال بعد محرمت....پر از شیرین زبونی و پیشرفت بهادره.... ان شاالله به حق باب الحوایج
سپیده
پاسخ
مرسی هدی عزیزم انشالله
مامان بردیا
7 آذر 92 14:05
_♥♥_♥♥آپم _♥♥___♥♥آپم _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥آپم _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥آپم _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥آپم __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥آپم ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥آپم ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥آپم ____♥♥___♥♥__♥♥آپم ___♥___________♥آپم __♥_____________♥آپم _♥_____♥___♥____♥آپم _♥___///___@__\__♥آپم _♥___\\______///__♥آپم ___♥______W____♥آپم _____♥♥_____♥♥آپم